قسمت اول : هیتلر که همیشه پر از نفرت بود موفق شد با میلیونها آلمانی ارتباط نزدیکی برقرار کند و در عین حال٬ با وجودی که از وی انتظار نمیرفت٬ چنان جذابیت کاریزماتیکی در میان مردم پیدا کرد که در تاریخ نظیری ندارد.
قدرت گرفتن او یادآور این واقعیت است که در زمان مصیبت چه اتفاقاتی امکان وقوع دارند. زمانی که افراد انتخاب میکنند به رهبری ایمان بیاورند که به عقیدهی آنها صاحب کاریزماست.. .
قسمت دوم : در سالهای دههی ۱۹۳۰ آدولف هیتلر دیوانهوارترین و جاهطلبانهترین لافها را در مورد آیندهی پیشرو زد و تنها چند سال بعد، به نظر میلیونها آلمانی میرسید که هیتلر بیشک آیندهای را ساخته که از آن آنهاست. در سال ۱۹۴۱، زمانی که این فیلم گرفته شد، هواداران هیتلر او را پرستش میکردند. هیتلر، در تعقیب بینش نژادپرستانهاش برای ارتش آلمان پیروزیهای پیدرپی به ارمغان آورده بود و پس از آن مردم وعدههای او را همچون وحی منزل، قطعی تلقی میکردند.
قسمت سوم : در سالهای دههی ۱۹۳۰، در نورنبرگ، صدها هزار آلمانی دور هم جمع شدند تا از آدولف هیتلر تجلیل کنند. همه میخواستند نزدیک اون باشند. میخواستند توجهش را جلب کنند و در کنار اون باشند. لااقل یکبار در نزدیکی او باشند. چیزی که برای هر فرد اتفاق بزرگی محسوب میشد.
هیتلر آلمانیها را جادو نکرده بود که از وی حمایت کنند. آنها به خاطر اعمال و سخنان وی به او ایمان داشتند. از جمله مهمترین آنها اینکه به آنها گفته بود نژادی برتر هستند که دستاوردهای بسیاری خواهند داشت. اما اکنون هیتلر در مقابل بزرگترین آزمون رهبری کاریزماتیکش قرار داشت. او میخواست این مردم را به جنگی نژادی بکشاند تا امپراطوری جدید خود را گسترش دهد. اما نشانهای وجود نداشت که اکثریت مردم خواهان جنگ باشند.