فصل 1
مایاها در اعماق جنگل : از سال ۱۸۶۰ تا ۱۸۸۰ یک کاشف آلمانی به نام «تئوبرت مالر» و یک کاشف آمریکایی به نام «ادوارد تامپسون» برای پیداکردن شهرهای گمشده مایاها و عکس برداری از آنها در اعماق جنگل های مکزیک و گواتمالا با همدیگر به شدت رقابت میکردند.
«مالر»، دانشمند و عکاس بود اما «تامپسون» علاقهی زیادی به ماجراجویی برای مشهور کردن خودش داشت. او در همان حال میخواست تا کشفیاتش را از دسترس دولت دور نگه دارد.
اما در میان این رقابت، آنها سرانجام موفق شدند یک تمدن شگفتانگیز باستانی گمشده را پیدا کنند.
تمدنی که از نظر پیچیدگیهای زبان و معماری هنوز هم برای باستانشناسان خبره، یک چالش و معمای جدی است.
در نهایت اگرچه «مالر»، به شکلی تلخ درگذشت و فراموش شد، اما عکسهای او هنوز هم گنجینهی باارزشی هستند. این عکسها اولین و بهترین سند ثبتشده از شهرهای تمدن مایا هستند، البته پیش از آنکه مورد تاختوتاز گردشگران جهان مدرن قرار گیرند!
ماچوپیچو؛ شهری در ابرها : «هیرام بینگهام» که در هاوایی به دنیا آمده بود، تصمیم داشت تا برای خود به عنوان کاشف، اسم و رسمی دستوپا کند.
در آغاز قرن بیستم و در حالی که آخرین مکانهای دستنخورده بر روی زمین، به سرعت در حال ناپدید شدن بودند، او تصمیم گرفته بود به بلندترین کوه در آمریکای جنوبی صعود کند تا آخرین پناهگاه اینکاها پس از حملهی مهاجمان را کشف کند؛ کوهی که بعدها مشخص شد دومین کوه بلند آن منطقه است. او سرانجام شهر گم شده را کشف کرد. شهر گم شده، شهری بود در ابرها. اما این شهر پناهگاه اینکاها در برابر حملات مهاجمان نبود بلکه یک مرکز اداری در آن دوران بود: «ماچوپیچو»، شهری در ابرها که هنوز هم یکی از مهمترین مراکز توریستی جهان است.
امروزه باستانشناسان سرانجام توانستهاند توضیح دهند که این شهر چگونه با این اندازه از دقت ساخته شده. شهری که در ارتفاع چهارهزار متری و در کوهستان، برای درامان بودن از نابودی به سیستم پیچیدهی کانال کشی آب مجهز بوده.
تاریخ زیر دریا : «آلفرد مرلین» برای کشف آثار باقیمانده از تمدن روم در تونس مشغول حفاری بود که غواصها بقایای ستونهای سنگی شگفتانگیزی را در نزدیکی سواحل مدیترانه کشف کردند.
آیا آنجا شهر افسانهای «آتلانتیس» بود؟ اما هنگامی که این آثار هنری بینظیر رومی از دست «مرلین» بیرون آمد، به کشف شگفتآور دیگری منجر شد: این آثار در حقیقت بقایای یک کشتی غرق شده رومی بودند.
آنها میدانستند که مدیترانه شاهراه ارتباط و حملونقل در دنیای باستان بوده زیرا تنها راه کارآمد حمل و نقل سریع کالاهای بسیار سنگین در طول امپراتوری روم، از راه دریا بوده.
اما هنگامی که تاجران سودجو و حریص بیش از اندازه کشتیهایشان را بار میکردند، با فاجعه روبرو میشدند؛ فاجعهای که برای باستانشناسان دوهزار سال پس از آن یک هدیه به شمار میرفت.
اگر باستانشناسی موفق شود کشف کند که مقصد این کشتیها کجا بوده و چه چیزی را حمل میکردهاند، میتواند از سراسر دنیای باستان رمزگشایی کند.
البته در این رابطه دیسیپلینهای جدیدی که «آلفرد مارلین» به وجود آورد منجر به ایجاد یک شاخهی جدید در باستانشناسی شد: باستانشناسی دریایی؛ که در ابتدا کاری بود بینهایت طاقتفرسا و خطرناک.
غواصها با لباسهایی دستوپاگیر و کلاههایی سنگین و پمپهای هوا، برای کاوشهای باستانی در زیر دریا با خطرات زیادی روبرو بودند. بسیاری از آنها مجبور بودند رنج زیادی را تحمل کنند و برخی از آنها هم غرق میشدند.
اما پاداش این سختیها ارزشمند بود: کشف راهای تجاری برای حمل و نقل مصالح ساختمانی و اشیاء تجملی در مسیری به طول صدها کیلومتر در دریا که به منظور بنای مستعمرههای جدید روم بهکار گرفته میشدند.
در این برنامه با پیشگامان عرصه باستانشناسی دریایی در زمان «مرلین» و جانشینان او درزمان معاصر- که با روشهایی مشابه وگاه حتی چالشهایی مشابه روبرو هستند- آشنا میشویم.
پمپئی؛ تولدی دوباره : باستان شناسی مدرن، آنگونه که ما امروز میشناسیم تا پیش از سال ۱۷۵۸ وجود نداشت. در آن هنگام بود که یوهان یواخیم وینکِلمان از کتابخانهی سلطنتی در «درسدن» آلمان برای بازدید از یک مجموعه خصوصی به راه افتاد؛ مجموعه خصوصی که او تصمیم داشت ببیند، مجسمههای موزه پادشاه ناپل بود. این مجموعه شامل مجسمههایی بود که ۱۷۰۰ سال پس از فوران آتشفشان وزو (در سال ۷۹ میلادی) در حفاریهای اولیه از پمپئی و هرکولانیوم بهدست آمده بودند.
پس از گذشت سالها و در قرن بیست و یکم، «اندرو والاس هادریل»، هدایت پروژه حفاری در دو شهر گمشده را به عهده گرفت. او نظریات جالبی در بحث چگونگی نجات بزرگترین کتابخانه باستانی کشفنشده جهان در «ویلا دی پاپیری» (منطقهای در هرکولانیوم در جنوب ایتالیای امروزی) دارد؛ جایی که در معرض خطر سیل و آتشفشان دوباره نیز قرار داشت.
در این برنامه همراه با «اندرو والاس هادریل» از شهرهای گمشده شامل منطقه سرخ (منطقه تمرکزتجارت آمیزش جنسی) در پمپئی بازدید خواهیم کرد تا علاوه بر بازسازی داستان هیجان انگیز اکتشافات وینکلمان، از چگونگی فاجعه آتشفشان که در آن زمان اتفاق افتاده بوده نیز باخبر شویم؛ فاجعهای که در بقایای پیکره های انسانی برجایمانده از آن آتشفشان، داستان این اتفاق هولناک را لحظه به لحظه در خود ثبت کرده.
هند؛ نخستین تمدن : در حالی که استقلال هند در نیمهی اول قرن بیستم بهدست آمد، دو باستانشناس بریتانیایی به نامهای «جان هوبرت مارشال» و «سر مورتیمرویلر» به سرعت شروع کردند به بررسی و درک تمدن بزرگ باستانی کشوری که به مدت ۲۰۰ سال بر آن حکومت کرده بودند.
باستانشناسان بریتانیایی و همکاران هندی آنها موفق به شناسایی تمدن هند شدند؛ تمدنی پیچیده که قدمت آن به ۴۰۰۰ سال میرسد. آنها شهرهای کوچک و بزرگی کشف کردند که در مناطقی وسیع و با آجرهایی از خاک رس ساخته شده بودند و به نظر میرسید که این مجموعهها بدون استفاده از یک زبان نوشتاری بنا شدهاند.
اما هنگامی که این دو باستانشناس در زمان صلح و سپس در دوران جنگ، بر روی تمدن سرزمین هند کار میکردند با یک پرسش آشنا و مهم روبرو شدند: آیا تمدن هند یک تمدن صلحطلب بوده یا اینکه با بیرحمی و خشونت ساخته شده؟
اسرار انگکور وات : برج های معبد مشهور آنگکور وات در کامبوج از عجایب جهان هستند. اما عده کمی میدانند که اینها تنها بخشهای قابل مشاهدهای از بزرگترین شهر روی زمین پیش از دوران صنعتی هستند، پیش از آنکه توسط جنگلها بلعیده شود.
این شهر قلب امپراتوری خمر بود؛ شهری در مقیاس عظیم با جمعیت بیش از یک میلیون نفر و شبکهی عظیمی از کانالها و مخازن غولپیکر (که به تنهایی به اندازهی شهرهای بزرگ بودند)؛ جایی که برای شهروندان آب آشامیدنی فراهم میکرد، دارای وسایل حملونقل و آیین عبادت یا مذهب ویژه بود.
باستانشناسی مدرن تنها با استفاده از عکسبرداری ماهوارهای توانسته نقشهی کامل شهر را تهیه کند و دلایل سقوط آن را کشف کند. بزرگ شدن بیش از اندازه و تغییرات اقلیمی از مهمترین دلایل سقوط این شهر بودند.
با از بین رفتن این شهر همهی تلاشهایی که زمانی برای حفر کانال و جاری کردن آب در آنها برای سیراب کردن خدایان آب انجام شده بود همه بیهوده شدند و پس از آن بزرگ ترین شهر روی زمین به حال خود رها شده بود.
در این برنامه به لطف باستانشناسی مدرن از اسرار این تمدن شگفتانگیز پرده برمیداریم و از اسرار بناهای غولپیکر، چگونگی کارکرد اقتصادی این شهر با جمعیت بیش از یک میلیون نفر و چرایی سقوط آن آگاه میشویم.
کشف اسرار اتروسک : یک دکتر ایتالیایی در سال ۱۸۷۰ بر آن شد تا از اسرار یک شهر افسانهای تمدن اتروسک رمزگشایی کند؛ اتروسکها مردم اسرارآمیزی بودند که رومیها همواره سعی کردند آنها را از تاریخ حذف کنند و دلیلش هم این بود که در مقایسه با تمدن باشکوه اتروسک، آنها در حاشیه بودند.
«ایزیدورو فالکی» (Isodoro Falchi) به شکلی غیرمنتظره و با پیدا شدن یک سکه، تصمیم گرفت از آخرین شهر اتروسکها، «وتولونیا» (Vetulonia)، بازدید کند؛ مجموعه شهرهایی که مدت هزار سال-تا پیش از نادپدید شدن این قوم در حدود سال ۵۰۰ میلادی- در تپههای منطقهی زیبای «توسکانی» ایتالیا وجود داشتند.
از آنجا که اتروسکها معابد خود را با نقاشیهایی از خانههایشان میآراستهاند، ما امروزه میدانیم که دقیقا سبک زندگی آنها چگونه بوده است.
با توجه به همین آثار باستانی برجا مانده است که ما اکنون میدانیم که آنها از ابزار آهنی استفاده میکردهاند، شهرها را با معابد سنگی میساختهاند و در خانههای تراس دار همراه با استخرهای کوچک داخلی زندگی میکردهاند.
زندگی آنها بر اساس رفاه، لذت دوستی، علاقهی سالم به روابط جنسی و همچنین برابری جنسیتی بوده است.
اما اگر به نظر میرسد تمام اینها بیش از اندازه برای آن دوران خوب بوده است باید دانست که اتروسکها یک ویژگی بارز و منحصربهفرد دیگر نیز داشتهاند: آنها سقوط خود را پس از هزار سال پیش بینی کرده بودند!
رومیها از اینکه تحت تاثیر تمدنی باشند که هیچ کس آن را نمیشناسد بسیار خوشحال و راضی بودهاند. آنها تمدن خود را با دستاوردهای اتروسک بنا کردند و در شهر رم، سیستم فاضلاب را دقیقا مانند اتروسکها ساختند.
در دوران «فالکی» مسئولان باستانشناسی ایتالیا تمایلی نداشتند تا اکتشافات او را دربارهی تمدن اتروسک به رسمیت بشناسند و آن را بخشی از تمدن روم تلقی میکردند. اما امروزه کارشناسان ژنتیک ثابت کردهاند که حق با او بوده.
آنها کشف کردهاند که ساکنان فعلی «کامپیلیا ماریتیما» – که زمانی «وتولونیا» خوانده میشد- از تبار اتروسکهای قدیمی هستند و بدین ترتیب آنها دومین معما را نیز حل کردند:اجداد اصلی اتروسکها از ایتالیا نبودهاند بلکه از آسیای صغیر و ترکیه فعلی آمده بودند.
با اکتشافات اخیر «Simona Rafanelli» و «Sylvia Guideri» ما اکنون از حقیقت دیگری نیز باخبریم:
رومیها همیشه وانمود میکردهاند که اتروسکها هرگز وجود نداشتهاند و اتروسکها سقوط خودشان را پس از هزار سال دقیقا پیش بینی کرده بودند.
امروزه باستانشناسان کشف کردهاند که اتروسکها و رومیها برای مدت طولانی با سازگاری و هماهنگی در کنار همدیگر زندگی میکردهاند، خدایشان یکی بوده و همه اینها پیش از تبدیل شدن روم به یک امپراتوری و ابرقدرت در دوران باستان بوده است.
کشف تمدن آزتک : «ادوارد سلر» کسی بود که برخی از ضعفهایش نقش بسیار مثبت و تعیین کنندهای در موفقیتهای او داشتند. او در سال ۱۸۸۲ با دختر دکترش ملاقات و با او ازدواج کرد. انرژی و کنجکاوی همسرش، به شوق روشنفکرانه و ظرفیت او برای کار سخت و با جزییات دقیق افزود و آنها با همدیگر برلین را ترک کردند تا برای تحقیق دربارهی تمدن آزتک به مکزیک بروند؛ تمدنی بودند که با ورود اسپانیاییها در قرن شانزدهم میلادی به سرزمینشان نابود شد.
«سلر» توانست تقویم آزتکها را رمزگشایی کند که این موضوع نقش تعیینکنندهای در درک آیینهای قربانی کردن و چرخههای ساخت معابد توسط آنها داشت: آزتکها پس از یک قرن، معبدهای جدید را بر روی قدیمیها میساختهاند.
«سلر» همچنین دریافت که با توجه به نقاشیها و تزیینات آنها میتوان حقایقی از شیوهی آموزشی آزتکها و کارهای روزانهشان بهدست آورد. در همان حال همسرش در سفرهایشان از اکتشافات «سلر» عکس میگرفت و آنها شروع به جمعآوری آثار باستانی در روستاهای دورافتاده کردند.
باستانشناسان امروز موفق به اکتشافات مهم دیگری نیز شدهاند: مانند اتاق مخفی پادشاه «موکتزومای دوم» برای گفتوگو با خدایان، که در هنگام بازسازی کانال یک آسانسور در مکزیکو کشف شد. واقعیت آن است که باستانشناسان امروز هنوز هم با همان چالشهایی که «سلر» آنها را تشخیص داده بود، روبرو هستند. پایتخت کشور مکزیک، دقیقا بر روی پایتخت باستانی آزتکها بنا شده، بنابراین فرصت و امکانات حفاری اکتشافی در آن بسیار محدود است. در این برنامه خواهیم دید که اتفاقا چگونه این موضوع به همراه بیماری، کمک خوبی برای تبدیل شدن او به یکی از اسطورههای باستانشناسی در تاریخ بودند.
شکارچیان عصر یخبندان : «آلفرد روست» یک برقکار متواضع آلمانی بود که در سال ۱۹۲۰ توانست برای اولین بار یک ابزار متعلق به عصر یخبندان را در مردابی در نزدیکی هامبورگ کشف کند.
در زمان این کشف، هیچکس باور نمیکرد که کسی از دوران عصر یخبندان توانسته باشد در این شمالیترین نقاط روی زمین، زنده مانده باشد.
در آن زمان کسی دیدگاههای این آماتور را جدی نگرفت، بنابراین «آلفرد روست» در سال ۱۹۳۰ مسافت سه هزار کیلومتر را با دوچرخه طی کرد تا برای تحقیق دربارهی تمدن عصر یخبندان به سوریه برود.
مطالعات او به درستی برایش اعتبار خوبی بههمراه آورد. او پس از آن به آلمان بازگشت درحالی که میتوانست تشریح کند که شکارچیان عصر یخبندان چگونه میتوانستهاند با گوشت و پوست گوزنهایی که مسیرهای مهاجرتشان بین یخچالهای طبیعی بوده، زندگی کنند. او حتا توانست در این میان دو نوع شکارچی مشخص را که هزاران سال در طرز استفاده از سلاحهایشان متمایز بودهاند کشف کند: گروه اول توانسته بود به ابزارهایی برای پرتاب نیزههایش به مسافتهای دورتر دست پیدا کند اما دستاورد گروه دوم به مراتب اهمیت بیشتری داشت: تیر و کمان.
در این ارتباط بررسی تصاویر حک شده توسط آنها بر روی سنگها حائز اهمیت است. آنها همچنین توانسته بودند راهی برای حفظ منابع گوشتی خود در مخازن یخی پیدا کنند.
در این برنامه خواهیم دید که چگونه باستانشناسان تجربی سلاحهای شکارچیان عصر یخبندان را آزمایش کردند و زمینشناسان با استفاده از تصاویر ماهوارهای توانستند منابع آبی آنها را در مسیر شکار گوزن مهاجر مشخص کنند.
امپراطوری پارس ها : در سال ۱۹۲۳، «ارنست هرتسفیلد» بزرگترین محقق زنده و کاوشگر تمدن و امپراتوری پارس بود؛ تمدنی که ششصدودوازده سال پیش از میلاد مسیح در خاورمیانه بنیانگذاری شد و در سال ۳۳۰ قبل از میلاد، اسکندر مقدونی آن را از بین برد.
در سال ۱۹۲۰، یک گروه اکتشافی کوچک آلمانی با پول بسیار ناچیز یا حتا بدون پول مشغول به کار بر روی پارسه (تخت جمشید) شدند. اما در حالیکه قدرتهای شکستخورده در جنگ جهانی اول استطاعت مالی کافی برای حمایت از این پروژههای «غیرضروری» را نداشتند، این پروژه فرصت خوبی برای قدرتهای استعمارگر مانند بریتانیا و فرانسه محسوب میشد؛ استعمارگرانی که البته در بین قدرتها و مردم محلی محبوبیت نداشتند.
او با کاوشهایی در مرکز اداری تخت جمشید (پارسه)- یکی از پایتختهای امپراتوری پارس- توانست هزاران لوح گلی را کشف کند که محتوای آنها دقیق و با جزییات ارزشمند نوشته شده بودند و حاوی اطلاعات ارزشمندی از نظام اداری و شبکههای تجاری امپراتوری پارس بودند.
مدارک تایید میکردند که آنطور که فاتحان یونانی در تاریخ نوشته بودند، پارسیها ظالم و وحشی نبودهاند و توصیفهای آنها در کتابهای تاریخیشان، از واقعیت بسیار دور و تحریف شده است. پارس یک امپراتوری عظیم جهانی بود که در آن بهترین مردم از ملیتهای مختلف به خدمت گرفته میشدند.
تروآ؛ از افسانه تا واقعیت : در یکی از حماسیترین داستانهای مربوط به باستانشناسی، یک آلمانی بسیار ثروتمند به نام «هاینرش شلیمان» تصمیم میگیرد تا مکان واقعی جنگ تروآ- بزرگترین افسانهی دنیای باستان- و محل دوئل آشیل و هکتور را کشف کند.
او پس از دههها کار دقیق، با انرژی بیپایان، جاه طلبی و وسواس زیاد توانست به طور اتفاقی گنج «Priam’s Treasure» را در محلی که متقاعد شده بود تروآ است کشف کند.
او توانست محل را پس از گذشت دو هزار سال، به درستی تشخیص دهد اما دربارهی گنجی که آنجا پنهان بود، اشتباه میکرد.
اما این گنج «پرایام» در حال حاضر در برلین، جایی که برای اولین بار آن را به مردم برلین هدیه داده بود نیست چون شوروی در پایان جنگ جهانی دوم، آن را به مسکو برد و هیچ نشانهای از بازپس فرستادن آن وجود ندارد. مسکو آن را یکی از غنایم جنگی به حساب آورده بود.
این برنامه روایتگر داستان «شلیمان» و آشکار کنندهی آخرین کشفیات باستانی دربارهی حقایق در پس افسانهی تاریخی جنگ تروآ است.
مصر؛ دیدار با فراعنه :