خلاصه قسمت های سری دوم مظنونان غیر همیشگی

قسمت 1 : دسامبر ۱۹۹۳ مادر «کریستوفر موزیر» ۱۴ ساله به خانه‌شان در «سالت لیک سیتی» باز می‌گردد و می‌بیند پسرش با ضربات چاقو به قتل رسیده. در بررسی اولیه تمام شواهد از یک سرقت حکایت دارد. اما این واقعیت که ۲۱ ضربه به او وارد شده، برای کارآگاهان بسیار مشکوک است. آیا این سرقت با مشکلی روبرو شده یا انگیزه‌ای شخصی پشت این قتل وجود داشته؟
از تمام افراد مرتبط از باندهای مختلف در مدرسه گرفته تا دوست پسرِ مادرش بازجویی می‌شود اما رد آثار خون باعث می‌شود سرانجام قاتل سنگدل این نوجوان شناسایی شود.
 

قسمت 2 : در سی و یکم دسامبر سال ۲۰۱۳ در حالی که همه مشغول آماده شدن برای سال نو بودند، گروهی از دوستان در «لنکستر، پنسیلوانیا» نگران دوست‌شان «اشلی کلاین» هستند که ساعت‌ها است از او خبر ندارند.
روزها می‌گذرد و جست‌و‌جو‌ها برای یافتن او به نتیجه‌ای نمی‌رسد، تا اینکه سرانجام، در دوازدهم ژانویه بقایای جسد او در طبیعت پیدا می‌شود. کارآگاهان بلافاصله تحقیقات برای پیدا کردن قاتل را آغاز می‌کنند. آیا دوست پسرش، که با او مشکل هم داشته، از روی حسادت او را به قتل رسانده؟ یا او به قربانی یکی از دوستانش در شبکه‌های اجتماعی که پیشینه‌ی خوبی هم نداشته تبدیل شده؟ با کشف یک فیلم، کارآگاهان سرانجام موفق می‌شوند قاتل این دختر جوان دوست‌داشتنی را کشف کنند.
 

قسمت 3 : عصر بیست‌و‌ششم ماه مه ۱۹۸۰ و درست پس از فوران کوه آتشفشان سنت هلن، «کریستین زیمرمان» ۸ ساله، برای دیدن دوستش بیرون می‌رود اما هرگز به مقصد نمی‌رسد. پلیس جست‌و‌جوی خود را از منزل آخرین فرد شناخته شده‌ای که این بچه را بعد از ظهر ملاقات کرده بود، آغاز می‌کند. سرانجام چهار روز بعد از ناپدید شدن بچه، جسد او در جنگل پیدا می‌شود. تحقیقات نشان داد که یک قاتل وحشی بچه را با بستن چیزی دور گردنش خفه کرده. کارآگاهان تحقیقات را آغاز و با شاهدان مختلف صحبت کردند. برخی از شهود ناپدری‌اش را متهم می‌کردند و برخی شخص دیگری را، اما سرانجام روند تحقیقات با اظهارات شوکه‌کننده‌ی یک شاهد محلی به نتیجه می‌رسد و پلیس خیلی زود قاتل بی‌رحم این بچه را پیدا می‌کند.
 
قسمت 4 : در هجدهم نوامبر سال ۱۹۸۳، «جنین براون» یک کمک پرستار ۱۹ ساله خانه‌ی سالمندان، در آپارتمان محل سکونتش در «وایت هاوس»، ناپدید می‌شود. پس از جست‌و‌جوی دوستان و خانواده‌اش، جسد برهنه‌ی او در حالی که سرش بریده و تقریبا جدا شده بود، در قبری کم‌عمق در جنگل‌های اطراف خانه‌اش پیدا می‌شود. بازرس‌ها در ابتدا توجه‌شان را بر روی دوستان او متمرکز می‌کنند که در شب قتلش با آن‌ها در یک کافه وقت گذرانده بود. اما در ادامه توجه کارآگاهان به یکی از بیماران جلب می‌شود که علاقه‌ی شدیدی به این دختر جوان داشت. سرانجام پس از سه هه تحقیقات، قاتل این دختر جوان به دست عدالت سپرده می‌شود…
 

قسمت 5 : «رنه ایلی» ۳۶ ساله، که نوعی بیماری ناتوان کننده دارد، هدف آسانی است. در بیست‌و‌سوم ژوییه سال ۲۰۰۰ جسد او پیدا می‌شود در حالی که کل پس‌انداز زندگی‌اش هم که در زیر تختش بوده دزدیده شده. با توجه به میزان خشونت در این جرم پلیس به این نتیجه می‌رسد که موضوع فراتر از یک سرقت است و احتمالا مساله‌ای شخصی در میان بوده. اما ده سال طول می‌کشد تا حقیقت شوکه کننده کشف و قاتل دستگیر شود.
 

قسمت 6 : در شب بیست‌و‌نهم سپتامبر ۱۹۸۵، «جیمی فرارا»، بازیگر سابق هالیوود در خانه‌اش در یوما، آریزونا با گلوله به قتل می‌رسد. پلیس هیچ سرنخی پیدا نمی‌کند و به این ترتیب مشهورترین جمله او در یکی از فیلم‌هایش درست در می‌آید که گفته بود «آدم مرده نمی‌تونه حرف بزنه». در ادامه تحقیقات پلیس در میان دوستان و نزدیکان او از جمله همسرش به دنبال قاتل می‌گردد اما تا بیست‌و‌یک سال بعد هیچ سرنخی پیدا نمی‌شود.
 

قسمت 7 : در بیست‌وپنجم دسامبر ۲۰۱۲، با یک قتل وحشتناک آرامش قبل از کریسمس شکسته می‌شود. جسد «جیمی لین لارسون»، سی‌و‌سه ساله در حالی که مورد تعرض جنسی قرار گرفته و به قتل رسیده بود در خانه‌اش پیدا می‌شود. با آغاز تحقیقات درباره‌ی این پرونده، مردی که در زندگی‌ این زن وجود داشته به مظنون اصلی پلیس تبدیل می‌شود.
با توجه به اینکه مقتول با دوست پسرش مدام جر و بحث داشته، آیا دوست پسرش قاتل بوده، یا پسر دیگری که آرزو داشته با او باشد، «جیمی» را کشته تا هیچ کس دیگری هم نتواند با او باشد؟
در جریان تحقیقات یک اتفاق، باعث کشفی تکان دهنده و پیدا کردن قاتل «جیمی» در شب کریسمس می‌شود.
 
قسمت 8 : وقتی یک دختربچه‌ی ۵ ساله به پلیس می‌گوید یک «نینجا» وارد خانه شده و مادرش (دارلین سدلر، ۵۰ ساله) را به قتل رسانده کارآگاهان درباره‌ی باور کردن حرف او تردید دارند. اما بعد از ماه‌ها تحقیق، از جمله انگشت‌نگاری و بازجویی از اعضای خانواده‌ی مقتول، درستی گفته‌های دختربچه ثابت می‌شود و کاراگاهان قاتل را دستگیر می‌کنند.
 
قسمت 9 : «هووارد ویتکین» سی‌و‌دو ساله آخرین کسی بود که گمان می‌رفت هدف قتل عمد سفارشی واقع شود. اما در بیست‌و‌یکم مارس سال ۱۹۸۰ قاتلی با شلیک هفت گلوله او را در خانه‌اش در «سانتا کلارا» به قتل می‌رساند. مقتول بیزینسمن و پدر سه فرزند بود. پلیس به زودی متوجه می‌شود او یک زندگی پنهان داشته و در میان خانواده و دوستانش به دنبال مظنون می‌گردد. وقتی سرانجام پلیس موفق به پیدا کردن قاتل شد، متوجه می‌شو دستگیری قاتل، تازه آغاز داستان است!…
 
قسمت 10 : در پانزدهم ماه «مه» سال ۲۰۰۴، «کنتیکت» شهر خواب آلود «نورویچ» در انگلستان، با خبر تکان دهنده­ای از خواب بیدار شد. «یوجین ملاو» ۵۶ ساله به شدت مورد حمله قرار گرفته و سپس در بیرون خانه‌‌ی دوران کودکی‌اش، به حال مرگ رها شده بوده. آیا او قربانی یک سرقت تصادفی است که عملیات آن به خوبی انجام نشده؟

 
 

قسمت های زیر بزودی ..

 

قسمت 00 : نوزدهم ماه مه ۲۰۰۲ . «استفانی بنت» ۲۳ ساله هنگامی که دو نفر از هم‌اتاقی‌هایش بیرون هستند، در خانه‌اش در «رالی»، کارولینای جنوبی، مورد تجاوز قرار می‌گیرد و پس از آن کشته می‌شود. در جریان تحقیقات، پلیس متوجه می‌شود بعضی وسایل مانند سبد رخت و یک ضبط صوت از آنجا برداشته شده. در ادامه گزارش‌هایی از فردی که در آن حوالی سرک می‌کشد باعث می‌شود تا پلیس در بیرون ساختمان به طور نامحسوس منتظر باشد تا او خودش را نشان دهد. اما مدت زمان زیادی طول می‌کشد تا پلیس مدارک لازم را جمع‌آوری و هویت قاتل را که روحیه‌ای سادیستیک دارد، شناسایی کند.

 
قسمت 00 : در بیست‌وپنجم دسامبر ۲۰۱۲، با یک قتل وحشتناک آرامش قبل از کریسمس شکسته می‌شود. جسد «جیمی لین لارسون»، سی‌و‌سه ساله در حالی که مورد تعرض جنسی قرار گرفته و به قتل رسیده بود در خانه‌اش پیدا می‌شود. با آغاز تحقیقات درباره‌ی این پرونده، مردی که در زندگی‌ این زن وجود داشته به مظنون اصلی پلیس تبدیل می‌شود.
با توجه به اینکه مقتول با دوست پسرش مدام جر و بحث داشته، آیا دوست پسرش قاتل بوده، یا پسر دیگری که آرزو داشته با او باشد، «جیمی» را کشته تا هیچ کس دیگری هم نتواند با او باشد؟
در جریان تحقیقات یک اتفاق، باعث کشفی تکان دهنده و پیدا کردن قاتل «جیمی» در شب کریسمس می‌شود.

 
قسمت 00 : دانشجوی ۱۸ ساله‌ی دانشگاه اوهایو، به نام «استفانی هامر» بورسیه تحصیلی دارد و دوران دانشجویی خوبی را می‌گذراند. اما در ششم مارس سال ۱۹۹۴ او ناپدید می‌شود و یک روز پس از آن جسد برهنه‌‌اش در بوته زارها پیدا می‌شود. کارآگاهان تحقیق درباره‌ی پرونده را آغاز می‌کنند و سرانجام قاتل را که شخصی دور از انتظار است دستگیر می‌کنند.

 
قسمت 00 : در حدود ۱۹ کیلومتری هالیوود غربی، مادر یک پسر جوان به نام «ساشا»، مضطربانه منتظر او است اما به جای ساشا، کارآگاهان از راه می‌رسند و به او خبر می‌دهند که پسرش کشته شده است… قاتل در حالی که «ساشا» پشت میز کامپیوترش نشسته بوده با چاقو از پشت به او حمله کرده و ضربات زیادی به او وارد کرده. آیا قاتل او را می‌شناخته؟ آیا پلیس می‌تواند از اسرار این قتل مخوف پرده بردارد؟
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *