در دوران کودکی، ارتباط با ناپدری های متعدد برای ریک کار سختی بوده است. در نهایت گیتارش مونس او می شود که برای نواختن آن از یک دوست خانوادگی آموزش می دیده است، اما درس های گیتار ریک ناگهان متوقف می شوند و او با عصبانیت برای همیشه گیتار را کنار می گذارد. سال ها بعد ریک از راز تکان دهنده ای در مورد گذشته و عشقش به موسیقی اطلاع می یابد. زمانی که تراویس و لیزا یکدیگر را ملاقات می کنن، برنامه ی آن ها ساختن خانه ای امن برای خودشان و خانواده شان است، اما زمانی که تراویس دچار یک سری بیماری های عجیب می شود، برنامه های آن ها برای آینده در حاشیه قرار می گیرد. با بر ملا شدن یک راز تکان دهنده است که آن ها از واقعیت سلامت و گذشته ی تراویس با خبر می شوند. پاتریک در یک شهر کوچک در میان دوستان و خانواده بزرگ می شود، اما حتی در دوران کودکی هم پاتریک متوجه می شود که پدر مادر و خواهر برادرهای او کمی غیر معمول هستند. آنچه را که پاتریک نمی داند این است که زادگاهش راز حیرت آوری را در خود پنهان کرده و ده ها سال آن را از پاتریک مخفی نگه داشته است