دنيس هوپ سارق مسلح که به تحمل ۸۰ سال زندان در ندامتگاه بسيار بدنام و وحشتناک دارينگتون شده، درگير يک شورش خونين می‌شود. وی آنچنان در آستانه مرگ قرار می‌گيرد که مصمم به فرار می‌شود. هفته‌‌ها بود که چون ورزشکاری در محوطه‌‌ی زندان ورزش می‌كرد. درشب فرار، هوپ و دو همکارش سيستم برق زندان را از مدار خارج می‌کنند. درتاريکی شب پس از بريدن اولين ديوار توری زندان از ديوار دوم بالا می‌روند. اين قسمت از نقشه کار آسانی بود چون از اين به بعد وقتی به آزادی می‌رسند که بتوانند قبل از مسدود کردن منطقه به شعاع ۸ کيلومتر، اين مسير را طی کنند. از ميان سه فراری تنها هوپ ضمن داشتن آمادگی جسمی مصمم به قبول چنين چالشی است.

وقتی جورج حيات رئيس دزدان که تحت‌‌الحفظ برای محاکمه به دادگاهی در ايالت تنسی اعزام شد، موفق گرديد از محوطه بيرون فرار کند که در اين مورد بدون تبانی و همکاری همسرش جنيفر، پرستار زنان، انجام کار غيرممکن بود. به اين ترتيب که پس از يک سال دوستی و صميميت عاشق يکديگر شده و بر خلاف مقررات زندان روابطی برقرار کردند. نقشه فرارشان بسيار ساده ولي مرگبار بود. بايد صبر می‌کردند تا روزی که جورج را برای محاکمه به دادگاه می‌برند، جنيفر با ماشينی که پارک کرده بود، به زور اسلحه از مامورين زندان می‌خواهد تا شوهرش را آزاد کنند. قرارنبود کسی در اين ماجرا کشته شود. درتيراندازی که متعاقباً به وقوع می‌پيوندد يک سؤال مطرح می‌شود. جورج برای پنجمين بار فرار خود، از جنيفرسوء استفاده کرده؟ يا اينکه کوری عشق و پيوستن به همسر سبب شد تا دست به چنين اقدامی بزند؟

در سيزدهم دسامبر سال ۲۰۰۰هفت هم‌ بند به سرکردگی جورج ريواس سارق مسلح با طرح يک نقشه‌‌ی زيرکانه درصدد فرار ازندامت گاه کانلی يونيت در ايالت تگزاس برمی‌آيند. اين افراد که به «هفت تگزاسی» مشهورشدند اقدام به طرح نقشه ماهرانه‌ای کردند که مستلزم تصرف اداره‌ خدمات عمومی زندان در وقت ناهار بود. با گرفتن چهارده گروگان و از پای درآوردن افسران مستقر در برج مراقبت و دست‌برد به اسلحه‌ خانه، با لباس کارگران خدمات ازدروازه‌‌ی پشت زندان متواری می‌شوند. جنايتکاران خطرناک به مدت ۴۱ روزتحت پيگرد قرار می‌گيرند به نحوی که اين امر سبب شد تا بزرگترين تعقيب و گريز درتاريخ ايالات متحده به مرحله‌‌ی اجراگذاشته شود. پس از يک درگيری خونين که منجر به مرگ اوبری هاکينز افسر پليس در حين انجام وظيفه شد، «هفت تگزاسی» را در يک «خانه سيار» درپارکی در ايالات کلرادو پيدا کرده که بالاخره منجر به دستگيری آنان شد.

داخل زندان آدم احساس می کند زنده است ولی زندگی نمی کند. تیموتی ویل می خواهد فرار کند و زندگی خود را از نو بسازد . او تا به حال 15 سال حبس کشیده بود و دیگه آماده ی فرار بود .
این داستان های فرار واقعی از زندان است که از روی اعترافات مجرمین , منابع خبری و سوابق بایگانی شده فراهم آمده است .

جودی تامپسون قبل از اينکه به جرم سرقت مسلحانه به ۵۰-۱۰سال تحمل زندان محکوم شود، در لاس وگاس به شرارت مشهور بود. تامپسون۲۴ساله به علت روش خاص سرقت از کافه‌‌ها به عنوان “سارق آقا” يا “بچه سارق سرطاني” دررسانه شهرت يافته بود. تامپسون در جريان سرقت همواره از مسئولين کافه‌‌ها عذرخواهی و ادعا می‌کرد انگيزه دزدی صرفاً به منظور تامين اعتبار لازم برای عمل جراحی يک کودک بيمار است. سپس اقدام به باز کردن کليد ماشين‌های قمارمی‌نمود. با توجه به اينکه وگاس مرکز قمار در دنياست هر بار سرقت تامپسون برای صاحبان کافه‌‌ها۱۰۰هزاردلار هزينه داشت. بلافاصله پس از محکوميت، تامپسون نقشه فرار خود راطراحی کرد. با نشان دادن روی خوش و زبان گرم، توانست درکارگاه آهنگری زندان در مجاورت دروازه کاری به دست آورد. سپس در فرصتی مناسب و ياری کردن شانس در کاميون حمل و نقل زندان پنهان و از برابر نگهبانان بد شانس از دروازه زندان گذشت و به آزادی رسيد. يک هفته بعد، تامپسون به کافه‌ ای در وگاس دستبرد می‌زند. اين بار هدف خريد ماشين و فرار به مکزيک بود. دراين گير و دار پليس قضايی رد او را پيدا می‌کند. به اين ترتيب که همکار جنايتکار تامپسون راتحت نظر می‌گيرند و ردّ فراری را به شهرکولوت رز در محدوده‌ ی شهر وگاس به دست می‌آورند.

جان پارسونز خطرناک‌ترين جنايتکاری است که تا کنون ايالت اوهايو به خود ديده است. وی در حين فرار از صحنه سرقت، افسر پليس لاری کاکس را که در زمان راحتی بود کشته و قلب جامعه کوچک به هم پيوسته منطقه چيليی کت را جريحه‌‌دار كرده است. اينک جان پارسونز بزرگترين دشمن جامعه در محلی زندانی شده که همه بر اين باورند تا روز محاکمه جای امن و مطمئنی است، يعنی زندان بخش راس. ولی پارسونز می‌داند که به مرگ محکوم خواهد شد و به همين دليل هنوز از راه نرسيده، نقشه فرار از زندان را طراحی می‌کند.
 

از لحظه ای که وارد شد نقشه ی فرار خود را کشید . بالاخره هر سیستمی یک نقصی دارد . او هم باید راه آزادی خود را باز می کرد . او خود را برای هر کاری که به فرارش کمک می کرد آماده کرد . این داستان فرار کوآنتی آدامز است
 

درهشتم ژانويه ۱۹۹۶ شش هم‌ بند در ندامتگاه وسترن پيتزبورگ درايالت پنسيلوانيا در زمان تعويض شیفت مامورين، موفق می‌شوند با دست تونلی به طول ۱۳متر را از زير ديوار به خارج از زندان حفر كنند. پس از ماه‌ها سخت‌ کوشی و مخفی کاری با هوشمندی و طراحی نانو پونته٬ دزد گاوصندوق، آنها موفق به فرار می‌شوند.
دراين فيلم مستند پرماجرا حقايق و نکات جالبی از واقعه را از زبان پونته می‌شنويم. بخش مهمی از برنامه شامل همکاری يک فرار‌ی قبلی با کارمند زندان و مجريان قانون برای تعقيب و پيگرد فراريان است. شروع ماجرا از لحظه‌‌ای است که پونته با استفاده از جداره ليوان يك بار مصرف، از کليد زيرزمين نگهبان زندان نمونه برداری می‌کند